خاطرات خنده دار |
|
اغا ما پارسال يه دبيري داشتيم كه يه روز سركلاس دوستم داشت شلوغي ميكرد كه ايم معلمه اومدو يه سيلي محكم به اين دوستم زد[:
اما هيچي نگفت و ساكت نشست اما ميدونستيم كه تلافيشو سر معلمه در مياره...
اغا يه روز ديگه ما اين معلمه روداشتيم اما هنوز نميومده بود سركلاس!!!
اين رفيق ماهم يه دونه از اين فندك اتمي ها اورده با خودش و نقشه شم اين بود:
اين دستيگره در كلاس هم كه ازهردو طرف دستيگيره داره و جنسشم اهن بود در نتيجه اگه يه طرفشو گرم كني گرما به طرف ديگه دستيگه كه اونور دره ميرسه حالا موقع عملي كردن نقـــشه بود$$$$
يه نفر انتهاي سالن داشت نگهباني ميداد كه كي معلم مياد!!!
اين دوست ما هم داشت با اين فندك اتمي دستيگره در رو داغ ميكرد تا وقتي كه معلم خواست درو باز كنه...
خلاصه نگهبانه خبر داد كه معلم داره مياد،ماهم فورا همه رفتيم سرجامون نشستيم(فك كنم دماي دستگيره در به300درجه سانتيگراد ريسيده بود)
و حالا همه با هم شمارش معكوس: ســــــــــــه.... دووووووووو...يـــــــك
بووووووووووم جيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ معلم
باور كنين اين معلمه يـــــــــك جيغي كشيد كه كل مدرسه لللللللرزيد
نتيجه كار:
1- معلمه تا يه هفته خونه بستري شد
2- كلاس ما به علاوه چهار كلاس ديگه رو انداخت
3- سه نفر از اعضاي كلاس اخراج شدند
نظرات شما عزیزان:
|
سه شنبه 19 دی 1391برچسب:, |
|
|
|